سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امشب (شنبه / 7 /مهر ) دفتر توسعه زحمت کشیدن و جمعی از وبلاگ نویسای خوب از جمله من رو در رستورانی اونم از نوع نمونه برای افطاری دعوت کردن . دستشون درد نکنه ، هم فال بود هم تماشا . سوپ خوشمزه ای و چلو مرغی بود که نوش جان کردیم . چایی . خرما . زولبیا بامیه و پنیر هم که مثل همیشه مهمون سفره افطار بود . حالا اینا مهم نیست جالب دیداری بود که تازه شد . دوستان طهورایی رو دوباره دیدیم . حاج آقای نجمی و مهندس فخری که از بزرگان هستند تا بقیه که از سروران هستند . آقای فضل الله نژاد رو ندیدم اما خانمشون و آقا محمد مهدی رو دیدم . شهیده ، گلدختر ، حنا خانم( خواهر گلدختر ) و..... محمد جواد تپل و ناز رو دیدم جای دوقلوها خالی بود . دوست جدیدی هم پیدا کردم به نام آقای علی نجمی . البته نذاشتیم مامان و باباش بفهمن اما ما سعی کردیم با هم دوست بشیم ولی همش گریه میکرد فکر نکنید گرمش بودا نه خیلی خوشحال بود از آشنایی با ما اشک شوق می ریخت !!! آقای احسان بخش رو زیارت کردیم که مشرف شدن بالا و رفتن سر میز مادرشون و خانم آقای نجمی و کلی سلام و علیک کردن و کلا ما رو ندیدن و ما به دیوار سلام کردیم تازه خواهرشون سر میز ما بودن اما ایشون حتی به خاطر خواهرشونم یه نیش ترمز نزدن سر میز ما . خوب البته اینم از نجابت و متانت ایشونه! تازه مادرشونم روز 23 رمضان ما رو دعوت کردن خونشون و کلی با لهجۀ شیرین یزدی برامون دعا کردن که عاقبت بخیر و خوشبخت بشیم و ما هم کلی صفا کردیم . خواهر آقای احسان بخش هم به عنوان یه نیروی فعال به سرعت مشغول معرفی شخصیت های جدید برای ما بودن . دیگه آقای نمیدونم فامیلیشون چیه رو دیدم که فقط میدونم تو دفتر توسعه هستن ،آقای مجاهد ، آقای بهرامی ، آقای محمودی و... خلاصه دوستان وبلاگی جمع بودن وجای بقیه هم اصلا خالی نبود چون بالا ظرفیت تکمیل بود . ایشالا دفعات بعدی میگیم بهشون تو یه رستوران نمونه تر افطاری بگیرن که جا برای همه باشه . شب به یاد ماندنی و قشنگی بود و از صمیم قلب برای دوستان دفتر توسعه سلامت و سعادت آرزو میکنم .


شنبه 86 مهر 7 | ساعت 9:49 عصر                     نظرات دیگران [ نظر]