گفت : خودتو معرفی کن .
گفتم : اسمم که ضحی هست ، 22 سالمه ، فرزند دوم هستم ، اهل کامپیوتر و اینترنت.......
پرید وسط حرفمو گفت : نه ، از رگ و ریشت بگو . می خوام از اصل و نسبت بدونم .
گفتم : یعنی از مامانو بابام یا از بابابزرگم اینا ؟
گفت : از هر چی که اصلت بر می گرده به اون ، از اون بگو برام .
لبخندی زدم و گفتم :
اعتقادم ... خدایی
دینم ... محمدی
عدلم ... علوی
عفتم ... فاطمی
عصمتم ... حسنی
عشقم ... حسینی
مظلومیتم ... محسنی
عبادتم ... سجادی
علمم ... باقری
مذهبم ... جعفری
اخلاقم ... کاظمی
غربتم ... رضوی
سخاوتم ... جوادی
تقوام ...نقوی
بشارتم ... عسکری
انتظارم ... مهدوی
مرامم ... ابالفظلی
صبرم ... زینبی
.
.
.
گفت : ادعای بزرگیه ، همه ی اینها که گفتی هستی ؟
سرم رو پایین انداختم و گفتم : نه ... اما دوست دارم که اینطوری باشم .