• وبلاگ : ضحي
  • يادداشت : فالي به نيت او
  • نظرات : 6 خصوصي ، 22 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    بسم الله

    سلام

    شرمنده يه مقدار كار هام زياد شده بود امتحانات ميان ترم هم روش نمي شه خيلي وب خوني كنم .

    ولي راجع به پست :

    يه مدتي بد حالمون تو قوطي بود بنابر صدها دليل كه بي خيل .

    براي آرامش اعصاب فعاليت ما اين شده بود كه شب هاز از ساعت 9 الي 12 مي زديم بيرون و مي رفتيم پارك محلو شروع مي كرديم به نگاه كردن زندگي ملت يه مطالبي هم برا خودمون مي نوشتيم تا بشه درس عبرت خودمون و بعد مي يومديم خونه و براي اينكه به خودمون اثبات كنيم كه نه ما از روشنفكر ها چيزي كم نداريم يه قهوه مي زديم كه نمي دونم چرا بلافاصله خوابمون مي برد ؟

    در ساعت 11 يكي از اين شب ها در گوشه پارك نشسته بودم كه يه دختر با سه تا پسر رصد شدن و در همين هنگام بود كه سوژه اصلي پيدا شد . يه پسر 11 ساله اهل كرج به اسم امير كه داشت اسفند دود مي كرد رفت سمت اين چهار تا ( همشون هم خوش تيپ و بچه مايه ) همشون شروع كردن به گشتن و اعلام عمومي تو جيبشون برا پيدا كردن پول خورد و هر كدوم هم چند تا پول خورد با كلي كرم و اين احوالات گذاشتن كف دست پسره . برام جالب شد پسره رو صدا كردم (اون روز هم تو جيبم 600 تومن بيشتر نداشتم) با هاش يه حال و احوالي كرديم و اسم و سن و محل زندگي و خلاصه آمار گيري يا همون فضولي بعد هم 500 تومني رو دادم بهش و صد تومني رو هم نگه داشتم برا خودم ( اين يعني كفگير ما چون آخر ماه بود خورده بود ته ديگ) تنها دليلي هم كه 500 تومن رو دادم اين بود كه از حركت اون بچه مايه ها حالم بهم خورد كه تو يه چرخ زدنشون 30 - 40 هزار تومن خرج مي كنن و اينجا كه مي رسن ياد پول خورد هاي ته كيفشون مي افتن تازه با كلي كرم يعني چي ؟ يعني اينكه اين حركت رو نذاريد به حساب كار خدا پسندانه . امير چهارمين دوست خيابان گرد كوچيك من بعد از آرش و شاداب و يه دختر 6 ساله كه هر چي فكر مي كنم اسمش رو يادم نمي ياد بود .

    تف به اين زندگي كثيف . هر چي بيشتر دستم تو جيبم مي ره كرم كمترم رو بيشتر مي بينم . هميشه از خدا خواستم پولدار نشم . تا همين كه هستم باشم تا بتونم با آرش و شاداب و امير و ... رفيق بشم . تا بهشون نخندم . تا يتونم يه مسير 10 كيلومتري رو به خاطر پول نداشتن پياده بيام و ناراحت نشم . خدايا پول تو دستم اضافه نباشه .

    بعد هم به حسن آقاي اجرايي : ببخشيد شايد بي ادبي بشه ولي از فقر چي مي دوني كه راجع به رضايت حرف مي زني يه صبح تا شب تو اين هوا بيرون بمون تا بفهمي رضايت يعني چي . غرق چرنديات روانشانسي شدن به هيچ دردي نمي خوره و دردي رو هم دوا نمي كنه . به چي چسبيديد ؟ مي خوايد با دو تا كلمه بچه اي رو كه داره به جاي درس خوندن تو خيابون هاي سرد فال مي فروشه از زندگي راضي كنيد ؟ اگر تونستيد التماس دعا ...

    شرمنده ...

    در پناه مهدي (عج)

    يا علي ابن ابي طالب (ع)