اگر کره زمين اينقدر بزرگ نبود که نقشه ها و کشورها و پرچم هاي رنگارنگ داشت و هممون توي يه جنگلي بوديم مثل خانواده دکتر ارنست .
مي رفتيم بالاي درخت و يه خونه جنگلي درست
مي کرديم مثل هاکلبري فين . اگر مثل لوسيمي از خونه مون فرار نمي کرديم که حافظه مون رو از دست بديم و همه خانواده دهها سال دنبالمون بگردن . اگر مثل استرلينگ مادرمون نمي مرد که به يه راکول کوچولو مثل رامکال دل ببنديم ...........اگر پاهاي دني نمي شکست و آنت با دوستش قهر نمي کرد . اگر مثل اليور تويست يه کاسه سوپ بيشتر نميخواستيم و سايه يه آقايي مثل بامبل روي سرمون نبود که بگه چي ؟
اگر مثل سارا توي يک اتاق زير شيرواني با روياهامون اونقدر خوش بوديم که خانم مينچين و دادوهوارا و خودخواهيا و خودنمايياشو نمي شنيديم .
اگر مثل حنا دختري در مزرعه با همه بي کسيامون شاد بوديم اگر صبح تا شب مجبور نبوديم مثل تام و جري عقب سر هم بکنيم سر هيچ و پوچ . اگر مثل مثل هانسل و گرتل هوس خونه شکلاتي نمي کرديم .......هيچ وقت و هرگز .............توي اين جنگل سياه و تاريک گم نميشديم . اونقدر که تکه نونايي که بين راه ريخته بوديمو گم کنيم و راه برگشتو ديگه پيدا نکنيم . و اونقدر بريم جلو که برسيم به يه خونه شکلاتي و پيرزن جادوگرو ببينيم که انگشت بچه ها رو سانت مي زنه ببينه کي واسه اينکه ما رو بندازه توي تنور آماده تريم .........اگر کره زمين اينقدر بزرگ نبود .