سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پدرم خوش آمدی ، زیارتت قبول ، حاجی شدنت مبارک .
می دانی چقدر دلم برایت تنگ شده بود ؟
این روزها که در خانه نبودی زیاد به یادت بودم . داشتم فکر می کردم که ....
آن روزها که پاهایم تازه جان گرفته بود و قدم زدن را تجربه می کردم بازوان تنومندت و دستان مهربانت پناهم بود . آن زمان که سوار بر دوچرخه رکاب زدن را یاد می گرفتم حفظ تعادلم را مدیون نگاه گرمت بودم . در تمام روزهای مدرسه رفتنم ، در روزهای بزرگ شدنم همیشه از حمایت هایت بی نصیب نمانده ام . همیشه نگاهم دنبال صورت مهربانت می گشت ، همیشه وجود نحیفم را گرمای پدرانه ات پناه بوده ، و اکنون که ادعای بزرگ شدن دارم و خواهان استقلالم هنوز هم محتاج مهربانیت هستم .
پدرم ، تو همیشه نمونه بوده ای و من همیشه دختر بد بابا بودم ! همیشه شیطنت کردم و تو فقط لبخند زدی . 
پدرم ، مایه ی افتخارم ، مهربانم ، غرورم ، پناهم ، همه وجودم ، عزیز دل دخترت ، دلم برایت تنگ شده .دلم برای نماز خواندنت ، قنوت گرفتنت ، حرف زدنت تنگ شده . فردا که به خانه آمدی باید بنشینم و سیر تماشایت کنم .

پاورقی :

1- الهی قربون اون کله کم موی خوشگلت برم این پست از وبلاگ من ، فقط مخاطبش شمایی بابای مهربون . می خواستم عکست رو هم بذارم اما زیادی خوش تیپی گفتم نذارم بهتره !!!
2-بابا امروز از مکه میاد ، و من چون زیاد دلم براش تنگ شده بود ترجیح دادم عطسه وبلاگی کنم اینجا . برای همین این پست هم نظراتش خصوصی میشه با اجازه .  

 


پنج شنبه 86 دی 13 | ساعت 2:8 صبح                     نظرات دیگران [ نظر]